تایید نظریه هیجامد

نظریه "هَیَجامَد" (هیجان+بسامد) emotioncy (emotion+frequency) که‌ نخستین بار در سال ۲۰۱۲ توسط دکتر‌ رضا پیش قدم‌ عضو هیأت علمی گروه‌ زبان انگلیسی و روان‌شناسی تربیتی دانشگاه فردوسی مشهد مطرح شد، اشاره به ترکیب و ترتیب حواس و هیجانات منتج از‌ آن‌ها دارد. بدین معنا که ترکیبات مختلف حواس و میزان دسترسی افراد به آن ها می توانند سبب تولید هیجاناتی شوند که فهم آنان را از دنیای بیرون نسبی می کنند (sensory relativism).

براین اساس، هرچه میزان درگیری حسی و هیجانی از موضوعی بیشتر باشد، یادگیری آن آسان تر است. عطف به اهمیت میزان درگیری حواس و هیجانات براساس بسامد و میزان رویارویی با موضوع، مدل ارائه شده در این‌ نظریه بر اساس چهار نوع ترکیب به شرح ذیل می باشد:
Article
هیچ آگاهی (avolvement)،
برون آگاهی (exvolvement),
درون اگاهی (involvement)
و فراآگاهی (metavolvement).

نظریه هیجامد تاکنون در حوزه های متفاوتی مانند روان‌شناسی، آموزش و زبان شناسی مورد استفاده قرار گرفته است و یکی از اهداف آن یافتن ترکیب بهتر حواس برای تاثیر بیشتر در مخاطب است‌.

لازم به ذکر است برای تایید نظریه و کاربرد آن در حوزه آموزش نیاز به بررسی آن در حوزه علوم شناختی نیز بوده است. از این رو، پس از ۳ سال پژوهش مستمر دکتر رضا پیش قدم و دانشجویان دکتری وی در آزمایشگاه " شناخت و هیجان حسی" دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد و با استفاده از دستگاه "ثبت امواج مغزی"، واکنش های مغزی به مدل ارایه شده را مورد بررسی قرار دادند و یافته های پژوهش آنان حاکی از تایید نظریه و کاربردش در حوزه آموزش و یادگیری به شرح ذیل است:

چنانچه فرآیند یادگیری را فرآیندی سلسله‌ مراتبی درنظر بگیریم، می‌توان اذعان داشت یادگیری فرآیند "برون‌آگاهی"، "درون‌آگاهی" و "فرا آگاهی" برای پاسخ به "هیچ‌ آگاهی‌"هاست. "هیچ‌آگاهی"، نقطۀ آغاز یادگیری است. هنگامی‌که شاگرد هیچ‌گونه اطلاعاتی در مورد یک مطلب آموزشی ندارد، دانش او در مرحلۀ «ندانستن و عدم آگاهی» است. در نتیجه وی فاقد هرگونه حس هیجانی نسبت به یادگیری مطالب است.

هنگامی که شاگرد در پروسۀ یادگیری مطالب آموزشی را با «شنیدن، دیدن یا لمس‌کردن» می‌آموزد، میزان آگاهی او از سطح تهی و هیچ‌آگاهی به مرحلۀ "برون‌آگاهی" ارتقا می‌یابد و در مورد موضوعات موردنظر، شناختی کلی به دست می آورد. در این مرحله شاگرد تنها هیجانات دور (distal emotions) از موضوع را تجربه می کند.

در مرحلۀ "درون آگاهی"، شاگرد با کسب «تجربۀ مستقیم دربارۀ موضوع و تحقیق‌کردن» در مورد مطالب به‌صورت شخصی، اطلاعات درسی را درونی می کند. در این مرحله، درک دقیقی از موضوع مورد نظر شکل خواهد گرفت که منجر به یادگیری عمیقی نیز خواهد شد زیرا شاگرد هیجانات ‌نزدیک (proximal emotions) پیدا کرده و خود آن را تجربه کرده است.

در آخرین مرحلۀ سلسله‌مراتب یادگیری، مرحلۀ "فرا آگاهی" قرار دارد. در این مرحله شاگرد به چنان تبحری در مورد مطالب درسی دست می‌یابد که می‌تواند جزئیات آن را شبیه‌ سازی کرده، مطلبی را بسازد و یا همانند مدرس خود به تدریس مطالب آموزشی بپردازد. پرواضح است که در این مرحله میزان یادگیری به واسطۀ ایفای نقش به عنوان مدرس به حداکثر می‌رسد و وی قادر است مطالب درسی را به دیگران منتقل سازد.

در مجموع، براساس این نظریه، "هیجامد افزایی" (emotionalization) چه به شکل واقعی و چه به شکل مجازی می‌تواند فهم افراد را از دنیای بیرون متفاوت کند و بر شناخت ما از جهان اطراف تاثیرگذار باشد.


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *